درهم بخر..
خدایا
از اینکه "حسین" سالار شهیدان شد
فهمیدم
"جسم درهم" را خوبتر میخری..
این "دل درهم" ما را هم بخر..!
خدایا
از اینکه "حسین" سالار شهیدان شد
فهمیدم
"جسم درهم" را خوبتر میخری..
این "دل درهم" ما را هم بخر..!
در سنگر حرف از آرزو بود می گفتیم و می خندیدیم
و قرارشد هرکس از آرزوهایش را بگوید.
همسنگرهایم ۱۷،۱۸،۱۹ ساله بودند از آنها خواستم آرزوهایشان را بگویند:
من که به دنیا وصل بودم آرزویم خانه و ماشین بوداما در بین آن سه بسیجی:
اولی گفت :«من آرزو دارم شهید شوم»که یکباره حال مجلس عوض شد.
دومی گفت:«آرزو دارم شهید شوم وجسدی از من باقی نماند
تا کسی در تشییع جنازه ام به زحمت نیفتد»
وسومی گفت:«آرزو دارم که هیچ آرزویی نداشته باشم»
این ماجرا گذشت در عملیات بعدی اولی شهید شد به قدری زیبا شهید شد که
می خواست بگویید شهید شدن یعنی چه؟
نفر دوم بگونه ای شهید شد که هیچ اثری از او باقی نماند
واز نفر سوم هیچ خبری نشد که برایش چه اتفاقی افتاد
معلوم نیست شهید شد ه یا جانباز یا…..؟
یکی از دوستان ماجرا را برای حضرت آیت الله بهاء الدینی تعریف کرد
ایشان چنان گریستند که قطرات اشک از محاسنش می چکید، می گفت:
آرزوهای این سه رزمنده خواسته هایی بوده
که طلبه ها و علماء باید سالها در کلاس معرفت و عرفان حاضر شوند
تا به این آرزوها برسند...........
(از خاطرات سردار رادان)
کاش می شد اربعین حلال این مشکل شود
همسری اهل ولا در این مسیر حاصل شود
چون که زهرا باب فیض عالمی آماده کرد
خطبه خوان ارباب و شاهد هم ابوفاضل شود
حدیث | امام صادق(ع):
پولی که خرج زیارت حسین(ع) شود، برمیگردد!.....
تهذیب الاحکام، ج6، ص4
آن روز با لبخند تا خورشید رفتی
امروز با لبخند برگشتی برادر
از یاد ما رفته ست، جنگ و جبهههایش
از کربلای چند برگشتی برادر؟
این بار هم تو بردی و بازنده ماییم
هر مرتبه اینجای بازی گیر کردیم
تو در حقیقت عشق را دیدی و رفتی
ما در فضاهای مجازی گیر کردیم
دریا شدی تا تشنگی شرمنده باشد
تا اشکی از چشمان ماهیها نریزد
من مرده تو زنده، نگو که غیر از این است
تو رفتهای تا آبروی ما نریزد
میخواستی در لحظهی معراج تا عشق
خورشید بالای سرت عباس باشد
نامت اگر سرباز گردان حرم شد
میخواستی سر لشگرت عباس باشد
جز گریه کردن کاری از ما برنیامد
رفتی و ما از دور کم کم گریه کردیم
آنقدر رفتی تا به عاشورا رسیدی
در خانه ماندیم و محرم گریه کردیم
از عشق جان میدادی و جان میگرفتی
ما در پی یک لقمه نان بودیم آن روز
ما خون خود را نذر عاشورا نکردیم
ما در صف نذری پزان بودیم آن روز
عکس تو را در قاب پیش رو گرفتند
تا پشت عکست ژست خون خواهی بگیرند
این روزها از آبهای خون گل آلود
یک عده میآیند تا ماهی بگیرند
یک شب به خوابم آمدی با خنده گفتی
شاعر رفیقان عهد خود با ما شکستند
ور نه بگو با نوحه خوانان قدیمی
هرگز در باغ شهادت را نبستند!
نمیدانم اگر یک کودک آفریقایی بودم
باز هم
عاشق تو میشدم،
یا فقط به سهم غذای تو فکر میکردم...؟
شد قامت پیغمبر از این اجر خمیده
بر صورت معصوم تو زد "زجر" کشیده
بعد از تو به هر کس که ستم دید به ناحق
گفتیم خدا رحم کند، "زجر کشیده"
روز اول مربیگری ام بود ......
.از خدا خواستم که برنده شویم ولی برنده نشدیم
فهمیدم تیم مقابل هم خدا دارد ...
پس از ان به بعد تلاش کردم...
زندگی یک بازی درد آوراست
زندگی یک اول بی اخر است
زنگی را باهمین غم ها خوش است
با همین بیش و همین کم ها خوش است
باختیم و هیچ شاکی نبستیم
بر زمین خوردیم وخاکی نیستیم!
نه آلمان خانه و نه روس خانه
.که بیزارم من از منحوس خانه
سفارتخانه ی دشمن کدام است؟
سفارتخانه یا جاسوس خانه؟
محمدکاظمی نیا