برخی آدمها شمارا ترک می کنند
برخی آدمها شمارا ترک می کنند
اما این پایان داستان شما نیست.
این پایان نقش آنها در داستان شماست…
تهران به کل مردم ایران بدهکار است
تهران به من،تو،ما،شما،ایشان بدهکار است
بردند پول نفتها را خرج خود کردند
تهران به خرمشهر و خوزستان بدهکار است
یک عمر را در فقر کامل زندگی کردند
تهران به زابل،خاش،گچساران بدهکار است
آوارهایش را هنوز از دور می بینیم
تهران به بم،به مردم کرمان بدهکار است
مانند قاجاریه بخشیدند دریا را
تهران به سربازان کوچک خان بدهکار است
محرومیت همواره در تقدیرشان بوده
تهران به دلواری،به تنگستان بدهکار است
آتش گرفتند از بخاری های نفت آلود
تهران به فرزندان کردستان بدهکار است
تا تن فروشی،خون فروشی هست،بی تردید
تهران به کل مردم ایران بدهکار است
بزرگی وصیت کرد برای سلامتی عقلتان هویج بخورید
همه خندیدند...
و کسی ندانست که عقل همه به چشمشان است...
.....
فاکتور داربست و نصب بنر...........سر رسید شعار امسال و
ارتش بیست میلیونی... تکبیر.........ارتش کارت های فعال و
اقتصاد کمی مقاومتی...........بازتولید پتک و بیل و کلنگ
سریال های فاخر کره ای............موضع مادر عمو پورنگ
فاز تخریب دولت قبلی..............با هدفمندسازی مردم
طرح تغییر نام یک کوچه ............از مفتح به لادن چندم
دم سگ تا ابد همین جوری ست..........و همین جور ذات بعضی ها
لرزش روح پرفتوح امام ............دفتر خاطرات بعضی ها
از سیاست زیاد حرف نزن...........حرکت ما چراغ خاموش است
مجلسی که ملات میگیرد.............دولتی که بساز بفروش است
جنگ شد، فحش مخملی دادند...........افسر ما ستون پنجم شد
پسر نوح با بدان بنشست...............خاندان مطهرش گم شد
عقده ای ها شلنگ و تخته زدند.......در فضایی که باز تر شده بود
طبق تحقیق شاهدی عینی............مرغ همسایه غاز تر شده بود
یادمان داده اند که: ساکت شو...........جلوی در نباش، راه برو
بعد با کدخدا بگو و بخند .............بعد پشت ((فرودگاه)) برو
فیلم ما را بگیر، راحت باش........دوربین و صدا که تنظیم است
توی این سینه دردها داریم.........شربت سینه حیف تحریم است
گریه بر سجاده یا بر شانه یاری عزیز
ای خدا، ما با کدامین کارها زیباتریم؟
باتشکراز جناب لنگرودی
با خودش از قدیم مشکل داشت........با خودش چند لحظه صحبت کرد
وسط حرفهاش باران زد................روی ایوان نشست دقت کرد
با خودم هی مرور می کردم............قبلا این صحنه را کجا دیدم؟
یادم آمد که یک نفر می گفت:.........هر کسی که مرا عبادت کرد -
- بعد به ناگه توی هیچ دمید........یک نفر غیظ کرد، سجده نکرد
یک نفر گفت: امتحان بکنیم........یک نفر سیب را دو قسمت کرد))
عده ای سخت معترض بودند.......ترس از اینکه خون به پا بشود
گفت: موضوع چیز دیگری است.......بعد این آیه را تلاوت کرد–
فَأَزَلَّهُمَا الشَّيْطَانُ عَنْهَا فَأَخْرَجَهُمَا مِمَّا كَانَا فِيهِ ۖ
وَقُلْنَا اهْبِطُوا بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ
ۖوَلَكُمْ فِي الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَمَتَاعٌ إِلَىٰ حِينٍ (36)
- یادتان رفته قطره ای بودید؟.....بعد در رنج آفریده شدید
قبل رفتن به آیه ی بعدی...........کنج خلقت نشست دقت کرد
هیچکس، هیچی نمی فهمید.......و خداوند خواست تا (بشود)
مدتی بعد وضعیت را دید.......به همینی که هست عادت کرد
ماکه رندان هیچ پردازیم........عقل خود را به هیچ می بازیم
هرکه فهمید ما نظربازیم...........منطقی تر به ما خیانت کرد
بی کسی درد نیست، مرتبه است......هر دو را ناگزیر بخشیدم
پشت من دشمنی که صفحه گذاشت....دوستی که مرا ((قضاوت)) کرد
از چه بنویسم؟ از تو یا مردم؟........قصه اینجاست هردو درد من اند
جرم حلاج هم همین ها بود.....عشق را قاطی سیاست کرد
"دوست دارم به قبل برگردیم.....بدترین جای شعر، تنهایی ست..."
دوست داری که نوکرت باشیم ... مثل آبی که تشنه ماهی ست
صدر اخبار عمر ما اینست....رشد سکه، دلار یا نفت
مث هربار جمعه ها آمد....اشک مهدی چکیدو بعدش رفت
شکل تیپ و قیافه ها دینی.......عمل نسل امروز ما، بینی
نامه ی عبادات ما خالی.........مدل جنس ایمان ما چینی
لقمه ها شبهه ناک و کمی مشکوک .... کیف نامحرمان به دنیا کوک
جای احیای مجلس روضه......هیئت و منبرش میشود فیسبوک
دیش و ریشی که ماجراها شد..... دختری که اسیر فحشا شد
حاجی بازاری صف اول...... غصه اش قربت الی ا.. شد
من بمیرم چقدر غم داری.....در دلت داغ یک علم داری
ذاکرو واعظ و سخنران ..هست.......مثل زینب ولی تو کم داری!
یامهدی
لنگرودی-جلالی
قدرت فساد نمی آورد.....
وحشت فساد می آورد ......
شاید وحشت از دست دادن قدرت ...!
گاهی ازدستفروشان چیزی بخرید،
حتی اگرنیاز ندارید
اینا همان کسانی هستن که نمی توانند گدایی کنند....:"273بقره"
امّا آنهارا ازچهرههایشان میشناسی
و هرگز با اصرار چیزی ازمردم نمیخواهند
(یحسبهم الجاهل اغنیا من التعفف)
انسانها اگر قدر زمان را میدانستند..
هیچگاه
کفش بنددار نمیخریدند!
بچه که بودیم
جاده ها خراب بود ...
نیمکت مدرسه ها خراب بود ...
شیرای آبخوری خراب بود ...
زنگ در خونه ها خراب بود ...
ولی...
آدم ها سالم بودن !
وصیت حاج سلیم در عید غدیر:
چند صباحی از عمر من باقیمانده و وصیت میکنم
مرا با نوای «زینب زینب» در اردبیل تشییع و سپس برای تدفین
به جوار بارگاه نوری امام رضا (ع) در مشهد مقدس انتقال دهند..
خدا رحمتش کنه..
برای عمل کردن بدن انسان
باید او را بیهوش کرد... اما
برای عمل کردن روح انسان
باید او را بیدار کرد!!
یکی کاری شرافتمندانه است و دیگری شر و آفت مندانه
یکی پرورش حیوانه و دومی تبدیل به حیوان
فقط فرقشون اینه که اولی رو یک انسان انجام میده و دومی رو معمولا یک شیطان
شیطان دام پروره مراقب دامهای شیطان باشیم
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
مثل گندم باش!!!
زیر خاک می بَرندش باز می روید پُرتر،
زیر سنگ می بَرندش آرد می شود پُربهاتر'
آتش می زنندش نان می شود مطلوب تر،
"ذات" باید ارزشمند باشد...
کاش می شد اربعین حلال این مشکل شود
همسری اهل ولا در این مسیر حاصل شود
چون که زهرا باب فیض عالمی آماده کرد
خطبه خوان ارباب و شاهد هم ابوفاضل شود
آن روز با لبخند تا خورشید رفتی
امروز با لبخند برگشتی برادر
از یاد ما رفته ست، جنگ و جبهههایش
از کربلای چند برگشتی برادر؟
این بار هم تو بردی و بازنده ماییم
هر مرتبه اینجای بازی گیر کردیم
تو در حقیقت عشق را دیدی و رفتی
ما در فضاهای مجازی گیر کردیم
دریا شدی تا تشنگی شرمنده باشد
تا اشکی از چشمان ماهیها نریزد
من مرده تو زنده، نگو که غیر از این است
تو رفتهای تا آبروی ما نریزد
میخواستی در لحظهی معراج تا عشق
خورشید بالای سرت عباس باشد
نامت اگر سرباز گردان حرم شد
میخواستی سر لشگرت عباس باشد
جز گریه کردن کاری از ما برنیامد
رفتی و ما از دور کم کم گریه کردیم
آنقدر رفتی تا به عاشورا رسیدی
در خانه ماندیم و محرم گریه کردیم
از عشق جان میدادی و جان میگرفتی
ما در پی یک لقمه نان بودیم آن روز
ما خون خود را نذر عاشورا نکردیم
ما در صف نذری پزان بودیم آن روز
عکس تو را در قاب پیش رو گرفتند
تا پشت عکست ژست خون خواهی بگیرند
این روزها از آبهای خون گل آلود
یک عده میآیند تا ماهی بگیرند
یک شب به خوابم آمدی با خنده گفتی
شاعر رفیقان عهد خود با ما شکستند
ور نه بگو با نوحه خوانان قدیمی
هرگز در باغ شهادت را نبستند!
نمیدانم اگر یک کودک آفریقایی بودم
باز هم
عاشق تو میشدم،
یا فقط به سهم غذای تو فکر میکردم...؟
زندگی یک بازی درد آوراست
زندگی یک اول بی اخر است
زنگی را باهمین غم ها خوش است
با همین بیش و همین کم ها خوش است
باختیم و هیچ شاکی نبستیم
بر زمین خوردیم وخاکی نیستیم!
گفتم عاشق پت و متم...
گفت حتمابخاطر اینکه خیلی خنده دارن؟
گفتم:نه بخاطراینکه اگه دنیارو هم خراب کنن،
"همدیگه روخراب نمیکنن"