غیرت...
یکی از علمای حوزه علمیه قم میگفت:
از تفسیر المیزان در حضورش تعریف کردم، علامه طباطبایی فرمود:
«تعریف نکن که خوشم میآید و ممکن است خلوص و قصد قربتم از بین برود.»
ایشان میفرمودند:
«شخصیت را خدا میدهد و با امور دنیوی هرگز انسان به کسب شخصیت نایل نمیگردد.»
علامه طباطبائی میفرماید؛ برادر ما به وسیله شاگردش از حضرت قاضی سوال کرده بود که:
قالیچه حضرت سلیمان که آن حضرت روی آن مینشست و به مشرق و مغرب عالم میرفت؛
آیا روی اسباب ظاهریه و چیز ساخته شدهای بود؟
و یا از مُبدعات الهیّه بود و هیچ گونه با اسباب ظاهریه ربطی نداشت؟
آن شاگرد چون از مرحوم قاضی سوال میکند، ایشان فرموده بودند: فعلا چیزی در نظرم نمیآید
و لیکن یکی از موجوداتی که در زمان حضرت سلیمان بودند
و در این کار تصدّی داشتند الان زندهاند، میروم و از او میپرسم.
در این حال مرحوم قاضی روانه شدند و مقداری راه رفتند، تا آنکه منظره کوهی نمایان شد
چون به دامنه کوه رسیدند یک شبحی در وسط کوه که شباهت به انسان داشت دیده شد.
آن شاگرد از مکالماتشان هیچ نفهمید، ولی چون مرحوم قاضی برگشتند، گفتند:
میگوید از مبدعات الهیه بود و هیچگونه اسباب ظاهریه در آن دخالتی نداشته است.
جوانی از مشهد بازگشت ...
نزد آیت الله بهجت رفت:
ایشان فرمودند:خوب مشهد رفتی آقا را دیدی دیگر..
جوان با تعجب گفت :نه!!!
فرمودند:حتما صدایش را شنیدی پس..
جوان گفت:نه!!
فرمودند :مگر می شود کسی مشهد برود و امام رضا علیه السلام را نبیند.
نفرموده انَّ بَعد العُسرِ یُسرا!
یعنی در همین سختی ، شیرینی و راحتی هست، نه پس از آن؛
در دلِ عُسر، یُسر خوابیده است.
به آنچه خدا برایت پیش آورده صابر باش و تسلیم باش تا شیرینی اش ظاهر شود.
به آنچه خدا به شما داده است شاد باشید و برای آنچه نداده غمناک نباشید.
خیر در آن چیزی است که خداوند برای ما پیش می آورد.
اسماعیل دولابی ره
به بهلول گفتند که :
فلانی هنگام تلاوت قرآن ، چنان از خود بیخود می شود
که نقش بر زمین می شود و غش می کند .
بهلول گفت : او را بر سر دیوار نهید تا تلاوت کند ،
اگر غش کرد ، در عمل خود صادق است !!!
در زمان پهلوی که تشکیل مجالس روضه خوانی و همه ی اجتماعات دینی
و مذهبی ممنوع بود، مردم در مسجدی اجتماع کرده بودند و شخص
بزرگواری در بالای منبر مشغول سخنرانی بود.
از قضا، پاسبانی از پنجره ی مسجد سری به مسجد کشید تا اوضاع مسجد
را مشاهده کند، مردم همه وحشتناک به سوی او نگاه می کردند،
در این حال آن آقا که بر بالای منبر بود، فرمود:
اگر به اندازه ی ترس از یک پاسبان، از خدا می ترسیدیم،
کار ما امروز به این جا نمی کشید!
گاهی خدا یک کاری را مخصوص شما آفریده است.
یک بچّه ی ناجوری به تو داده است،یک زن ناجور داده است،
یک پدری داده است که خیلی خوش اخلاق نیست،
یک چیز ناجور به تو داده است؛ با تو کار دارد.
اینکه زیردست خودت را کمک می کنی خوب است،
امّا فرمان بالادست هایتان را بردن است که سخت است.
ان شاءالله آن ها را فرمان ببرید و از زیرکار در نروید، ضرر نمی کنید.
حاج اسماعیل دولابی
هر کس عادت به تاخیر نمازها کرده است:
خود را برای تاخیر در همه ی امور زندگی آماده کند؛
تاخیر در ازدواج، تاخیر در اشتغال ، تاخیر در تولداولاد ، تاخیر در سلامتی وعافیت!
هر قدر که امور نمازت منظم باشد
امور زندگیت هم تنظیم خواهد شد!
مگر نمیدانی که رستگاری و سعادت با نماز قرین گشته است؟!
نمرود ها
نمرها را
همیشه تاریخ
کشته اند...!
شهادت شیخباقرالنمر را بهامام زمان(عج)وشیعیان جهانتسلیت عرضمینمائیم..
مرگ بر آل سعود
بچه هاے کوچک با دست و پایشان بازی مے کنند
ولے دلشان مرتــّب است
و همراهشان است .
اما بزرگ ها دست و پایشان خیلے منظّــم است
ولے دلشان بازے مے کند
میگویی خداوند شهادت را نصیبم کند.مومن شهید است.
وقتی من در صدد اوامر پروردگار باشم و عمل کنم، خوب این شهادت است ،
شهید است ولو در بستر آرامش جان دهد.
بشناس قدر خویش که دریای گوهری.
ببین چقدر مجاهده میکنی و قدم بر میداری ....
هدبه به ارواح پاک و مطهر امام و شهدا و روح آیت الله حق شناس صلوات ...
وام ، اضافه کار ، قسط ، مدل ماشین ، پذیرایی در تالار...
سود بانکی،قیمت ارز ،قیمت سکه، قیمت مسکن،سفر خارج خرید ویلا
دنیا و دنیا و دنیا ....
علامه طباطبائی تعریف می کردند که در نجف بشدت اوضاع مالی ام خراب بود
و گاهی چیزی برای خوردن هم نداشتم،در همان ایام روزی استادم
مرحوم آیت الله قاضی به حجره ام تشریف آوردند، نگاهی به اطراف انداختند و فرمودند:
محمد حسین ،تو با این تشریفات به جائی نمی رسی!!!
مبادا بگویید خدا ما را بدبخت کرده است . به ما هیچ اعتنایی ندارد. چه و چه...
البته لفظی ممکن است یک زمانی چیزی به زبان بیاید . منظور این است که
دلت را مواظبت کن که یک وقت پکر نشود . خدا لفظ را گوش نمی دهد می بخشد.
گاهی اوقات لب شلوغ می کند اما دلش مثل لبش نیست.
گاهی یک سردو گرم باعث می شود که انسان یک چیزی بگوید .
هرچند انسان جلوی لب را بگیرد باز هم خوب است، کمک دل است .
لب را خداوند مواخذه نمی کند . روز قیامت هم از لب سوال نمی کنند از دل سوال می کنند .
از گوش از چشم می پرسند . چون گوش و چشم را به دل راه می دهند.
چشم آیینه ی دل است و اخبار آسمان و زمین را به دل می دهد ،
گوش گیرنده ی دل است . خود دل هم فؤاد است گُل جان انسان است .
از آن سوال می کنند و می پرسندن که دل را به چه کسی دادی؟
سرمایه ای که درون تو گذاشتیم کجا صرف کردی؟
اِنّ السّمعَ و البصَرَ وَالفؤادَ کُلُّ اُولئِکَ کانَ عَنهُ مسئولاً
سوره مبارکه ی اسرا.آیه36
طوبای محبت حاج اسماعیل دولابی
شما آینده این جانب را چگونه میبینید؟
ج. باسمهتعالی، آینده میزان نیست، عاقبت میزان است،
اگر در ابتدا (دنیا) بندگی نماید به ترک معصیتِ معبود در اعتقاد و عمل،
در عاقبت از مقربان است...
واقعاً اگر انسان گريه بکند جا دارد براي اين نسل جوان که از فضيلت ازدواج محروم شدند!
آیت الله جوادی املی
آیتالله «میرزا عبدالنبی نوری» مرجع تقلید و از علمای مبارز دوران مشروطه در تهران
بوده است. وی از همفکران شیخ فضل الله نوری و در مبارزات به قدری فعال بود که
منزلش توسط مزدوران مورد هجوم و سنگباران قرار گرفت.
آنقدر با قرآن انس داشت که حتی شبها پس از اینکه به خواب میرفت،
قرآن میخواند و هفتهای یک بار کلامالله مجید را در خواب ختم میکرد.
حجتالاسلام سید احمد فاطمی:
در اوایل طلبگیام، روزی مرحوم علامه به حجرهام تشریف آوردند و فرمودند:
«به ظاهر در این جا غیبت شده است!»
گفتم: بله؛ پیش از آمدن شما چند نفر که درسشان از من بالاتر بود،
این جا بودند و غیبت کسی را کردند.
علامه فرمودند: «باید میگفتی از این جا بروند
این حجره دیگر برای درس خواندن مناسب نیست؛
اتاق خود را عوض کن
جوانی بود در روضه هفتگی آیت الله بهجت (ره) چایی می داد و از این که جلوی
حضرت آقا چایی می گرفت و خنده زیبای ایشان را می دید فوق العاده لذت می برد
بعد از سه چهار ماه چای دادن سفری به مشهد داشت زمانی که به قم برگشت
روضه حضرت آقا شرکت کرد و چایی داد حضرت آقا گفتند کجا بودید؟گفت:مشهد،
فرمودند:امام رضا را هم دید گفت:بله!حرم رفتم،فرمودند نه حضرت رضا(ع) را دیدید
گفت:بله!تا دم ضریح رفتم حضرت آقا فرمودند پس مشهدی نشدید.
يك گياه كوچك را نگاه كن، كه چطور از زير خاكها و سنگها سر بيرون مىآورد
و حتّى آسفالتها و سيمانها را مىشكند و سر بلند مىنمايد.
اگر تو به اندازه اين گياه كوچك، ريشه داشته باشى، از زير خاك و سنگ
و از زير عادت و غريزه و از زير حرفها و هوسها سر بيرون مىآورى و سربلند مىشوى.
نامه هاى بلوغ، ص162.